راستش این بازی منو یاد روزهای طلایی « مردی که روبروی تو سیگار می کشد » ، کل کل رباعی و کل کل برره انداخت. در هر صورت طرح جالبیه که یه تکون اساسی به بلاگستان می ده. در آغاز باید از فرهاد نازنین و رضای عزیز به سبب دعوت از من برای ورود به این بازی کمال تشکر و قدردانی رو داشته باشم.
همونطور که تقریبا اکثر دوستان متوجه شدن این بازی از اینجا شروع شد و قاعده بازی به این صورته که هر کس باید پنج مساله مهم زندگیشو که به نظر می رسه دیگرون کمتر از اون اطلاعی داشته باشنو رو می کنه. بعد از پنج نفر از دوستان نزدیکش دعوت می کنه که وارد بازی بشن. یه جور گلد کوئیست غیر انتفاعی !!!
1. « پِرسا » یه نام خانوادگی منحصر به فرده که به سبب اشتباه متصدی تمدید شناسنامه در کنسولگری نجف اشرف به خانواده ما اطلاق شد. در عراق برای اثبات نام خانوادگی به دو شاهد نیاز بود که در اون زمان کافی بود یه نفر بدونه تو ایرانی هستی تا سرت بر باد می رفت. پدر بزرگم به مسئول مربوطه می گه که من برای تایید نام خانوادگیم شاهد ندارم خودت هر چی عشقت می کشه به جای تهرانی بنویس! یارو پارسا رو پیشنهاد می کنه و پدربزرگم قبول می کنه.. یارو در نوشتن پارسا اشتباه می کنه و می نویسه : « پِرسا » واژه ای که در هیچ لغتنامه ای وجود نداره و تنها شاید مشابه اون به ضم پ وجود داشته باشه. اینه که فامیل خودم رو منحصر به فرد می دونم.
2. می پرسین قضیه نجف چیه جونم براتون بگه که عشق اهل بیت جد ما رو که بچه ناف تهرون بوده به قعر نجف می کشونه ( نجف آدم نیست که بشینین حدس بزنین قعرش کجاشه .. ) زمان جنگ ایرانیا رو اخراج می کردن. اونجا هرکی ما رو می دید داد می زد عجم .. عجم .. بعد وقتی به ایران اخراج شدیم هر جا می رفتیم به ما می گفتن عرب .. عرب ..
3. علیرغم علاقه شدید به کارهای دسته جمعی همیشه از همین کارها ضربه می خورم و برای همین توی کارهای مهم زندگیم تک روی رو ترجیح می دم. یادمه کلاس اول دبیرستان تو مسابقات روزنامه دیواری تنها کسی بودم که به تنهایی روزنامه دیواری منتشر کرد. اول نشدم اما به خاطر جرات و جسارتی که به خرج داده بودم به عنوان پدیده مسابقات برگزیده شدم. علاقه شدید به فیلم و داستان به زندگیم سرایت کرد به طوری که در هر مرحله از زندگی هر ماجرای ساده ای رو به صورت یک پلان مهم از عمر زندگی می کنم و اکثرا موفق هم می شم. مثلا همیشه دوست داشته م که یه بار بدون نوشته انشا بخونم یه بار دوم دبیرستان که یادم رفته بود انشا بنویسم از ترس چوب معلم ( که گله اما گل دردناکی بود ) پای تخته رفتم و سه صفحه انشای فرضی رو از بر خوندم وقتی انشام تموم شد معلم بهم بیست داد اما گفت این یکی بیستی که از من گرفتی مال قشنگی انشات نبود مال حضور ذهنته .. از علاقه م به فیلم کردن لحظه ها و مرحله های زندگی می گفتم مثلا اگر قرار باشه تو اون مرحله پیروز بشم می شم تک خوان تنها گروه سرود عرب زبان سراسر ایران که در مسابقات سراسری سرود به عنوان پدیده مسابقات برگزیده می شه یا به عنوان مثال قهرمان پینگ پنگ تیمی مسابقات محله های تهران یا فان باستن تیم عرب زبان آزادی در دولت آباد و .. اما وقتی قراره شکست بخورم هم از اول سناریوشو آماده می کنم. برای مثال کلاس اول راهنمایی بعد از اینکه در کلاس های سابق به رقیب بلامنازع قرائت قرآن تبدیل شده بودم به برادرم گفتم امسال تو مسابقه قرعه سوره محمد به من می افته و آخر می شم حسن به حرف من خندید هر دومون خوب می دونستیم که سوره محمد غیر قابل تجویدترین سوره ی قرآنه. همین طور شد و من از چهار نفر چهارم شدم. یه دوست افغانی که شما اونو به عنوان شاعر می شناسین و مدت دو سال بعد از من در رتبه دوم قرار داشت اول شد: اسمش ؟ سید ضیاء قاسمی !!!
4. از سیاست متنفرم. با این حال به سبب ضرورت شغلی با نخبگان سیاسی کشورهای خاورمیانه از کارشناسان سیاسی گرفته تا نخست وزیران در ارتباط تلفنی و گاه مستقیم هستم. فکرشو بکنین مردم میرن با آنجلینا جولی و پنلوپه کروز مصاحبه می گیرن اون وقت ما باید با سیاه سوخته های عرب حشر و نشر کنیم. ماجرا به روز ازل باز می گردد یادتان هست شما رفته بودید سهمیه شانس دریافت کنید ما در صف دماغ زنبیل می گذاشتیم ؟ همکارا و مدیرا معتقدن من از شم سیاسی فوق العاده ای برخوردارم اما اشتباه می کنن. من فقط دست به تور کردنم خوبه. برای مثال یه دفعه برای مصاحبه با برنده بهترین نماینده پارلمان کشورهای حاشیه دریای مدیترانه در مصر که الان تو زندانه مجبور شدم از راه عشق وارد بشم. بیچاره هنوز هم فکر می کنه تو ایران یه دوست دختر داره !!! ( این صدای نازک ما چه مصیبت ها که برای اطرافیانمون درست نکرده .. )
5. آره بابا.. منم عاشق شده م.. حالا خیالتون راحت شد؟ اما یه کم یه جوریه .. راستش به دلیل چشم پاکی و سر به زیری و کمبود امکانات !!! اولین دختری که توی زندگی من بوده خاله م بود ! ازهار، دختری که یه سال از من بزرگتر بود به من زبان فارسی آموخت اونقدر برام زحمت کشید که من تونستم کلاس دوم ابتدایی رو به صورت جهشی و همراه با تجدیدی های شهریوری طی کنم و از هم کلاسی هام جلو بیفتم.
اما در خصوص عشق های غیر دختریک! فهرست ذیل الذکر قابل توجهه :
از ترانه ها: 1. نار یا حبیبی ( عبدالحلیم حافظ ) 2. انا و لیلی ( کاظم الساهر ) و از ایرانی ها که در درجه دوم قرار دارند 1. نرو ( رضا صادقی ) 2. من از این دنیا چی می خوام ( معین )
از شعرها: تنفس صبح قیصر امین پور ( که منو شاعر کرد ) و دیوان صائب تبریزی ( که هر وقت می خونم متوجه می شم که شاعر نیستم )
از داستان ها: من ِ او ( امیرخانی ) و شن های روان ( سیدنی شلدون )
از وبلاگ ها : ناب ترین غزل های معاصر « سابق » ، ابن محمود ، آقا طیب
در پایان بد نیست از آرزوهام هم بگم.. من در تمام زندگی فقط یه آرزو دارم و اون اینکه : به همه آرزوهام برسم !!
خوب در این قسمت از بازی باید پنج نفر دیگرو آلوده ی این بازی کنم که با عرض معذرت از همه عزیزان ترجیح می دم درباره این آدما بیشتر بدونم.
بهمن ساکی ( خودزنی با چاقوی لیزری )
عبدالرحیم سعیدی راد ( شاعرانه )
آرش ناجی ( میرزا قلمدون )
فهیمه تائبی ( نشانی او )
حسین متولیان ( یه غریب بی نشون )
.: Weblog Themes By Pichak :.